یادداشت هایی برای من

کاغذ چهارم

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۵۱ ب.ظ

صبح با یکی حرف میزدم
گفت منتظرِ تا لاکش خشک شه تا بره صبونه بخوره
گفتم سر صبح چجوری حال داری
گفت اینکارو میکنم تا اروم شم و سرم گرم شه
با کارایی که خودم میکنم مقایسه کردم ،
خندیدم. از خودم بیش تر خوشم اومد.
اخه میدونی هیچکس نمیدونه چه حجمی از افکارت میپاشه رو دیوار وقتی پیشونیتو منظم و با فاصله یکسان، اروم میکوبی بهش‌.

  • منِ نوعی

نظرات (۲)

منیه چیزی روکهیاد گرفتم این بوده که هیچ کاری سطحی نیست.وهیچ چیز رونباید زیر سوال برد.حتی لاک زدن.

دوست من،چجوری تفکراتتو کنترل میکنی؟من وقتی میخوام بنویسمشون فرار میکنن.

پاسخ:
اوهوم من کاملا باهات موافقم. وقتی که داشتم مینوشتمش فقط داشتم به فرق بین ادمای مختلف فکر میکردم
اخه تفاوتای بین ادما خیلی قشنگن ادم مدام دوست داره ادمای جدیدو بشناسه
فک کنم انقدر سرمو اروم زدم به دیوار کنار تختم همه افکارم پاشیده روش چون هرموقع که نگاش میکنم کلی چیز جدید میرسه به ذهنم ( با یه لبخند بزرگ )
البته فک کنم تو خیلی خوب فکرایی که فرار کردنو گیر میاری اخه جدی خیلی کامل و بیش تر اون کیوت مینویسی :> بوس 

دقیقا.من از وقتی فهمیدم ادما چقدر جالبن خیلی سعی کردم باشون اشنا بشم.

خیلی ممنون:دی نظر لطفته ^_^

پاسخ:
یه معذرت خواهی کوچولو بخاطر یه غیبت چند روزه ی کوچولو تر 
بوس بوس بهن *-*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی